بازماندگان جنگ؛ روایت خاموشی از آسیبهای روحی پایدار
در پس هر جنگ، ویرانی تنها به دیوارهای فروریخته و زمینهای سوخته ختم نمیشود. آنچه باقی میماند، آسیبهای روحیست؛ زخمهایی که بر جان و روان بازماندگان حک میشوند و تا سالها بعد، حتی در سکوت، همچنان درد میکشند.
آسیبهای روحی ناشی از جنگ، خود جنگی خاموش است؛ نبردی بیصدا که هر روز در ذهن و جان هزاران بازمانده ادامه دارد. اضطراب مداوم، کابوسهای شبانه، احساس بیپناهی، جدایی از جامعه، و اختلالات روانی پس از سانحه (PTSD) تنها بخشی از تجلیهای این رنج پنهان هستند.
در چنین شرایطی، بازماندگان نهتنها قربانی، بلکه گاه عامل بازسازی روان خود نیز میشوند. بسیاری از آنها، بهرغم فقدان حمایت تخصصی، با تکیه بر تجربه، معنا، باورهای فرهنگی یا نیروی درونی، تلاش میکنند تا از دل این آسیبهای روحی، راهی برای بازگشت به زندگی پیدا کنند.
مطالعه موردی جنگ ایران و اسرائیل، فرصتی است تا به نقش این افراد در مدیریت روانی پس از بحران نگاه دقیقتری داشته باشیم. چگونه میتوان آسیب را شناخت، درک کرد، و از آن عبور کرد؟ و مهمتر از آن، چگونه میتوان بازماندهای بود که نه تنها زنده مانده، بلکه دوباره برخاسته است؟
وقتی جنگ پایان مییابد، آسیبهای روحی تازه آغاز میشوند…
در دل هر صدای انفجار، چیزی فراتر از دیوار و خاک فرو میریزد… روان آدمی ترک برمیدارد. تروما یا همان آسیبهای روانی ناشی از جنگ، فقط یک خاطره تلخ نیست؛ زخمی است که تا عمق جان نفوذ میکند. این زخمها نهتنها آرامش روان فرد را برهم میزنند، بلکه سایهای سنگین بر زندگی خانواده و عزیزانش میاندازند.
در دل بحران، وقتی منابع حمایتی نایاب میشوند و صدای درد در هیاهوی جنگ گم میشود، بازماندهها میمانند و خودشان. اینجاست که نقش خود فرد در مواجهه با آسیبهای روحی، حیاتیتر از هر زمان دیگری میشود—اما چقدر از ما این نقش را جدی میگیریم؟
در مسیر ترمیم این زخمها، دو کلید طلایی وجود دارد: تابآوری روانی و خودکارآمدی. بازماندهای که یاد میگیرد چطور با تکیه بر درون خود، از دل تاریکی راهی به روشنایی پیدا کند، نهتنها سریعتر بهبود مییابد، بلکه پایدارتر هم خواهد بود.
برنامههایی که فرد را از تماشاگر به بازیگر اصلی درمانش تبدیل میکنند، در واقع اعتماد را به زندگی برمیگردانند. وقتی کسی یاد میگیرد از تجربیات تلخش، از مهارتهای حل مسئله، از حتی کوچکترین روزنههای امید استفاده کند، آسیبهای روحی دیگر نقش قربانی را به او تحمیل نمیکنند.
و مهمتر از همه، وقتی بازماندگان به جای طرد شدن، در روند درمان و بازگشت به جامعه مشارکت داده میشوند و مهارتهای خودیاری را میآموزند، اتفاقی ساده اما قدرتمند رخ میدهد: آنها دوباره به خودشان باور پیدا میکنند.
شاید یک گام کوچک، یک جمله امیدبخش، یا یک دست یاری کافی باشد تا از سقوط جلوگیری شود. چراکه گاهی تمام چیزی که یک انسان نیاز دارد، احساس توانمندی در دل بحرانیترین شرایط است؛ حسی که میتواند آسیبهای روحی را به نقطهای برای شروع دوباره تبدیل کند.
جایی در دل جنگ، آسیبهای روحی آرام و بیصدا نفس میکشند…
وقتی جنگ از راه میرسد، فقط ساختمانها و خیابانها نیستند که فرو میریزند… آنچه در دل انسانها ویران میشود، چیزی است بهمراتب عمیقتر: امنیت روانی، امید و احساس تعلق.
در مناطق جنگزده، تجربههای تلخ و تروماهای عاطفی به امری عادی تبدیل شدهاند. آسیبهای روحی نهفقط گستردهاند، بلکه آنقدر عمیقاند که بسیاری از افراد را، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، در خود میبلعند. این زخمهای ناپیدا وقتی شدیدتر میشوند که بازماندگان مجبور به ترک خانه، سرزمین و هویت خود میشوند؛ راهی آوارگی و پناهجویی در مکانهایی غریب، ناآشنا و ناامن.
در چنین شرایطی، ناامنی روانی تنها یک احساس نیست؛ یک واقعیت مداوم است که تمام جنبههای زندگی را تحتتأثیر قرار میدهد. آسیبهای روانی ناشی از جنگ میتوانند ستونهای زندگی یک فرد را از ریشه بلرزانند و او را در انبوهی از احساساتی چون ترس، غم، خشم و سردرگمی رها کنند.
اما باید دانست: واکنش انسانها به این فجایع، یکسان نیست. شدت و تکرار تروما، مدتزمان قرارگیری در شرایط خطر، نوع تجربههای آسیبزا (مانند شکنجه یا زندگی در مناطق جنگی)، و حتی داشتن یا نداشتن حمایت اجتماعی و خانوادگی، همگی تعیین میکنند که چه کسی دوام میآورد و چه کسی در دل آسیبهای روحی فرو میریزد.
🔍 برخی با زخمهایی کوچکتر، بهتدریج به زندگی بازمیگردند. اما بسیاری دیگر، بهویژه آنهایی که پیشزمینهی روانی آسیبپذیرتری دارند یا سالها تحت فشار روانی بودهاند، با مشکلاتی مواجه میشوند که سالها با آنها باقی میماند؛ مشکلاتی مثل اضطراب مزمن، افسردگی، یا حتی ناتوانی در مراقبت از فرزندان.
و این فقط یک آمار نیست، یک واقعیت تلخ است:
در مطالعهای روی پناهجویان سوری، مشخص شد که ۳۹٪ از خانوادهها بهقدری دچار ناراحتی روانی شدهاند که دیگر توان انجام فعالیتهای روزمره را نداشتهاند. این رقم در اردوگاهها به ۴۷٪ میرسد؛ درحالیکه در جوامع میزبان، ۲۹٪ گزارش شده است.
از همه نگرانکنندهتر، ۶۸٪ از والدین گفتهاند که به دلیل فشارهای روانی، توان مراقبت مؤثر از فرزندان خود را از دست دادهاند. این یعنی آسیب تنها به خود فرد محدود نمیماند؛ نسلی دیگر نیز با سایهی آسیبهای روحی بزرگ میشود.
اصول مواجهه با زخمهای پنهان بازماندگان جنگ
در برخورد با بازماندگان تروما، چیزی فراتر از دستورالعملهای بالینی نیاز است. باید دید آیا فرد هنوز در دل بحران است یا به فضای نسبتاً امنی پناه برده. برای میلیونها پناهجو و آواره سوری، جنگ تنها بخشی از ماجراست؛ درد اصلی زمانی آغاز میشود که حس تعلق، هویت و ثبات از آنها گرفته میشود. آسیبهای روحی آنها، اغلب در لایههایی پنهانتر از آنچه به چشم میآید، زندگی را زیرورو میکند.
بسیاری از این افراد با پریشانی روانی، خستگی احساسی و آسیبهای اجتماعی دستوپنجه نرم میکنند. در چنین شرایطی، اگر فرد نقش فعال در بازیابی روان خود ایفا نکند، درمان به مسیر نیمهکارهای تبدیل میشود. اما این مشارکت زمانی اثرگذار خواهد بود که با توانمندسازی واقعی همراه شود؛ نه نصیحت، نه ترحم.
برخی بازماندگان درگیر اختلالات شدید روانی هستند که بدون شک نیاز به مداخلات تخصصی فوری دارند. با این حال، حتی در این وضعیت نیز، تقویت حس خودکارآمدی و باور به نقش خود در مسیر درمان میتواند آغاز یک تغییر باشد.
مدیریت فردی؛ گامی بهسوی بازیابی
مفهوم مدیریت فردی یعنی فرد بتواند به تجربههایش دوباره نگاه کند، معنا بیابد و از منابع درونیاش استفاده کند. این رویکرد بهجای آنکه نقش درمانجو را صرفاً به شنونده مشاور تقلیل دهد، او را به همکار اصلی در فرآیند درمان تبدیل میکند.
ایدهای که ریشه در نظریهی خودکارآمدی بندورا دارد: باور به اینکه ما میتوانیم. این باور، حتی در تاریکترین لحظات، نور امید را روشن نگه میدارد. وقتی فرد حس کند که هنوز توان تصمیمگیری، انتخاب، و مقاومت دارد، آسیبهای روحی دیگر سرنوشت محتوم او نخواهند بود.
ناتوانی آموختهشده؛ وقتی باور به بیقدرتی تبدیل به واقعیت میشود
یکی از خطرناکترین دشمنان روان، حالتی است به نام ناتوانی آموختهشده؛ وضعیتی که در آن، فرد تصور میکند هیچ کنترلی بر زندگیاش ندارد. این احساس در نهایت به افسردگی، بیانگیزگی، ترک درمان و ازهمگسیختگی عملکرد روزمره منجر میشود.
این تصویر را بهخوبی در بسیاری از بازماندگان جنگ سوریه میبینیم. افرادی که زیر فشار مزمن، به مرحلهای از فرسودگی روانی رسیدهاند که کوچکترین تلاش را بیفایده میدانند. در این شرایط، کمک باید در قالب ایجاد گامهای کوچک، واقعگرایانه و قابل اجرا باشد؛ نه انتظار برای تغییرات ناگهانی.
بازسازی شناختی؛ تغییر نگاه برای تغییر زندگی
یکی از مؤثرترین ابزارها در مقابله با آسیبهای روحی، روش بازسازی شناختی است. این رویکرد بر اساس درمان شناختی-رفتاری (CBT) بنا شده و میآموزد که افکار ما چگونه احساسات و رفتار ما را شکل میدهند.
بازسازی این افکار، مخصوصاً در مواجهه با باورهای محدودکننده و تحقیرآمیز، میتواند فضای روانی فرد را دگرگون کند. وقتی باور به «نمیتوانم» جای خودش را به «میخواهم امتحان کنم» بدهد، مسیر درمان باز میشود.
کودکان و تروما؛ روایت نادیدهگرفتهشده جنگ
در میان همه قربانیان جنگ، کودکان بیدفاعتریناند. جنگ برای آنها فقط ویرانی نیست؛ جدایی، آوارگی، قطع تحصیل، از دست دادن والدین، و هرجومرجی است که روال طبیعی زندگی را نابود میکند.
خطراتی مانند بهرهکشی جنسی، خشونت جسمی و عاطفی یا وادار شدن به کار در سنین پایین، بخشی از واقعیت تلخ زندگی کودکان در اردوگاههاست. و در اردوگاهی پر از درد، دیدن کودکی که آسیب روانی ندیده باشد، بیشتر شبیه رویاست تا واقعیت.
با این حال، کودکان از قدرتی شگفتانگیز برخوردارند: تابآوری. کافیست در کنارشان باشیم. فضایی امن، آموزش، نقاشی، بازیهای گروهی و حمایت عاطفی میتواند آنها را از دل ویرانی، دوباره به شکوفایی برساند.
وقتی تروما عمیق میشود؛ درمان تخصصی آغاز میشود
در شرایطی که آسیبهای روحی چنان عمیق شدهاند که عملکرد روزمره فرد مختل شده، مداخلات درمانی تخصصی ضروری میشود. در این حوزه، روشهایی مانند:
- EMDR برای کاهش خاطرات آزاردهنده
- CBT متمرکز بر تروما برای کودکان، با همراهی والدین
- استفاده هدفمند از داروهای ضدافسردگی یا ضد اضطراب
- و بهرهگیری از تلهروانپزشکی برای مناطق فاقد زیرساختهای درمانی
میتوانند به شکل مؤثری مسیر بازگشت به زندگی را هموار کنند.
مشارکت بازمانده؛ شرط لازم برای درمان موفق
حتی بهترین روشهای درمانی، بدون مشارکت فعال فرد آسیبدیده، کامل نمیشوند. هیچ نسخهای بدون همراهی خود فرد جواب نمیدهد. او باید بخواهد؛ بخواهد بیان کند، در جلسات حضور داشته باشد، تکالیف را انجام دهد و مراقبت از خود را از نو آغاز کند.
بازگرد بر این باور است که آسیبهای روحی بازماندگان جنگ، اگرچه زخمهایی عمیقاند، اما قابل ترمیماند—بهشرط آنکه فرد تنها نباشد، و جامعه بخواهد که ببیند، بشنود و کمک کند.
چه میتوان کرد؟ راهی برای عبور از دلِ زخمها
یک خبر امیدبخش وجود دارد: برای بیشتر بازماندگان جنگ، اثرات روانی ناشی از تجربههای آسیبزا، در سطحی خفیف تا متوسط باقی میماند. این یعنی اگر فرد بتواند نقش فعالی در روند بهبودی خود ایفا کند، میتواند دوباره به زندگی برگردد، حتی اگر مسیر دشوار باشد.
مهم است به خودمان و دیگران یادآوری کنیم که:
هیچ احساس یا واکنشی نسبت به تروما، درست یا غلط نیست.
گاهی پذیرش کامل احساساتی که ممکن است در تضاد با یکدیگر باشند—مثل خشم، ترس، اندوه یا حتی بیحسی—میتواند فشار بزرگی را از دوش فرد بردارد. این پذیرش، گامی مهم در عبور از آسیبهای روحی است.
در تجربههایی که با پناهندگان سوری داشتم، متوجه شدم حتی کارهای ساده و روزمره مانند پیادهروی، بازی گروهی یا گفتگو با دیگران، میتواند بهطرز شگفتانگیزی روحیه بازمانده را ترمیم کند. البته برای افرادی که با تروماهای شدید روبهرو هستند، این روشها کافی نیستند و آنها نیاز به درمانهای تخصصی روانشناختی دارند.
شناخت تروما؛ کلید رهایی از سردرگمی ذهنی
در بسیاری از مواقع، بازماندگان تروما حتی نمیدانند آنچه تجربه میکنند، پاسخ طبیعی ذهن به شرایط غیرطبیعی است. آنها احساساتی دارند که برایشان بیمعناست یا ترسناک، و همین ناآگاهی، ترس را تشدید میکند.
اما زمانی که کسی برایشان توضیح میدهد که این واکنشها بخشی طبیعی از روند پس از تروما هستند، اغلب میبینی که نگاهشان تغییر میکند. آرامشی کوچک، اما حیاتی شکل میگیرد.
در کمپها، مساجد یا مراکز اجتماعی، میتوان با زبان ساده و فضایی امن، این آگاهی را منتقل کرد. حتی یک جمله درست، در لحظهای درست، میتواند سرآغاز عبور از آسیبهای روحی باشد.
احساس تعلق، پیوند با خانواده و ارتباطات اجتماعی، ستونهای بازگشت به تعادل روانی هستند—بهویژه برای کسانی که وطن، خانه و آیندهشان را یکشبه از دست دادهاند.
برنامههایی که توانستند نجاتبخش باشند
مطالعات مختلف نشان دادهاند که مداخلات اجتماعیمحور، از جمله آموزش تابآوری، مهارتهای زندگی و تقویت خودکارآمدی، بهطرز معناداری وضعیت روانی بازماندگان آسیبهای روحی را بهبود دادهاند.
برای نمونه:
- در تحقیقاتی در اردن روی پناهجویان سوری، دیده شد که ترکیب فعالیتهای گروهی، یادگیری مهارتهای کاربردی و اعتمادسازی، سبب کاهش چشمگیر علائم افسردگی و اضطراب شد.
- برنامههایی مانند mhGAP سازمان جهانی بهداشت و مدل Train the Trainers به جوامع محلی کمک میکنند تا خودشان بتوانند در برابر تروما واکنش مؤثر نشان دهند.
- شبکه NextSteps نیز آموزشهایی به بازماندگان میدهد تا یاد بگیرند چگونه با درد، روابط آسیبدیده، اضطراب و ناامیدی کنار بیایند و اعتماد به نفس خود را بازیابند.
هشت گام کوچک، اما معجزهآسا برای عبور از آسیبهای روحی
- یاد بگیر تروما چیست. آگاهی، آغاز رهایی است. بروشورها و منابع معتبر، دریچهای به شناختاند.
- با جامعه جدید ارتباط برقرار کن. تعلق داشتن، درمان میآورد.
- به روالهای ساده روزانه بازگرد. پیادهروی، نفس کشیدن، نظم دادن به شب و روز.
- افکار منفی را به چالش بکش. تو قرار نیست قربانیِ همیشگیِ ذهن باشی.
- با نزدیکانت حرف بزن. حتی اگر سخت است، سکوت طولانیتر، درد را عمیقتر میکند.
- کار داوطلبانه انجام بده. کمک کردن، حس ارزشمندی را بازمیگرداند.
- کتابهای خودیاری بخوان. یادگیری مهارتهای مقابله، تو را در برابر آسیبها مسلح میکند.
- درخواست کمک کن. کمک خواستن، نشانه ضعف نیست. تو مقصر چیزی نیستی.
جمعبندی: قدرت بازمانده در دل تاریکی
وقتی جنگ پایان مییابد، زخمی پنهانتر از هر ویرانی باقی میماند؛ آسیبهای روحی که نهتنها فرد، بلکه یک جامعه را تا عمق وجود متأثر میکند. اگر این زخمها نادیده گرفته شوند، اگر در سکوت باقی بمانند، ممکن است آنقدر ریشه بدوانند که نظام سلامت روان محلی نیز از پاسخگویی به آنها ناتوان شود.
در چنین شرایطی، یک سؤال حیاتی باید مطرح شود:
آیا بازمانده فقط قربانی است؟ یا میتواند بخشی از درمان باشد؟
پاسخی که این مقاله به روشنی بیان میکند این است که:
نقش بازمانده نهتنها مهم، بلکه حیاتی است.
هر فردی که از دل تروما گذشته و هنوز ایستاده، این ظرفیت را دارد که دوباره به زندگی بازگردد—اما تنها به شرطی که به قدرت درونی، تابآوری و توانایی کنترل روان خود باور پیدا کند.
ما در این مقاله بهروشنی دیدیم که مسیر عبور از آسیبهای روانی ناشی از جنگ، ترکیبی است از:
- درمانهای علمی مانند EMDR و CBT
- برنامههای خودیاری و مهارتآموزی
- بازسازی پیوندهای اجتماعی و احساسی
- و مهمتر از همه، باور به بازمانده بهعنوان نیروی فعال تغییر
این مسیر، نه آسان است و نه سریع، اما ممکن است.
در نهایت، یک حقیقت ساده اما عمیق باقی میماند:
فرد آسیبدیده، میتواند بخشی از راهحل باشد – نه فقط قربانی مشکل.
اگر میخواهیم به بازماندگان جنگ کمک کنیم تا از زیر سایهی آسیبهای روحی بیرون بیایند، باید چیزی فراتر از حمایت به آنها بدهیم: باور.
باید بپذیریم که آنها میتوانند و باید در مدیریت روان خود نقش اصلی را داشته باشند.
اکنون زمان آن رسیده است که بهجای ترحم، بهجای فقط درمان، بهسوی توانمندسازی واقعی گام برداریم. چون امید، زمانی بازمیگردد که انسان خودش بخشی از روند بهبودیاش باشد.
بازگرد معتقد است که هر گام کوچک در مسیر بهبودی از آسیبهای روحی، ارزشمند و قابل احترام است. کافی است فرد تنها نماند، دیده شود، شنیده شود و بداند که بازگشت به زندگی ممکن است—حتی پس از تروما.
📖 بیشتر بخوانید:چگونه حسادت را در روابط عاشقانه کنترل کنیم؟
سؤالات متداول درباره تروما و آسیبهای روانی (Mental Trauma & PTSD)
❓ چگونه از تروما و آسیب روحی بهبود پیدا کنیم؟
✅ بهبود از تروما نیاز به زمان، آگاهی و گامهای عملی دارد. اولین قدم، پذیرش احساسات و درک این نکته است که واکنشهای شما طبیعی هستند. سپس باید با حمایت اجتماعی، گفتوگو با دیگران، ایجاد روتینهای آرامشبخش و در صورت لزوم، کمک گرفتن از مشاور یا رواندرمانگر مسیر بهبود را آغاز کرد.
❓ آیا میتوان بر اثرات روانی جنگ غلبه کرد؟
✅ بله، امید به بهبود همیشه وجود دارد. انسانها توانایی شگفتانگیزی برای سازگاری و بهبود دارند. با استفاده از روشهایی مانند رواندرمانی تخصصی (مثل CBT یا EMDR)، افزایش تابآوری شخصی، مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و مراقبت از سلامت جسم و روان میتوان به تدریج آثار روانی جنگ را کنترل و حتی درمان کرد.
❓ چگونه بر تروماهای ناشی از جنگ غلبه کنیم؟
✅ برای غلبه بر تروماهای جنگ:
- ✳️ احساسات خود را سرکوب نکنید؛ بلکه آنها را بپذیرید.
- ✳️ دربارهی تجربیاتتان با یک فرد مورد اعتماد یا مشاور صحبت کنید.
- ✳️ از فناوریهای درمانی مانند EMDR بهره ببرید.
- ✳️ در فعالیتهای اجتماعی و معنادار شرکت کنید.
- ✳️ مراقب تغذیه، خواب و ورزش خود باشید.
- ✳️ اگر لازم بود از داروهای تجویزی توسط متخصص کمک بگیرید.
❓ چگونه مغز را بعد از تروما و آسیب احساسی التیام دهیم؟
✅ مغز پس از تروما دچار تغییرات بیولوژیکی میشود، اما با روشهایی میتوان فرآیند بازسازی را تسریع کرد:
- 🧘♀️ مدیتیشن و تمرینهای ذهنآگاهی (Mindfulness)
- 🌬️ تمرینهای تنفسی برای آرامسازی سیستم عصبی
- 🧠 درمان شناختی رفتاری (CBT) برای تغییر الگوهای فکری منفی
- 🎶 موسیقی، هنر، نوشتن و خلاقیت برای بهبود عملکرد مغز
❓ چگونه از آسیب روانی جان سالم بهدر ببریم؟
✅ برای زنده ماندن و حتی رشد بعد از آسیب روانی:
- 🔹 قدرت خود را بازشناسید و به نقاط قوتتان تکیه کنید.
- 🔹 فعالانه کمک بخواهید؛ از خانواده، دوستان یا روانشناس.
- 🔹 تکنیکهای خودیاری مانند نوشتن، مدیتیشن یا ورزش را جدی بگیرید.
- 🔹 یاد بگیرید که چگونه شرایط را بازنگری کنید؛ یعنی معنای تازهای به تجربهها بدهید.
❓ هفت مرحلهی درمان تروما چیست؟
✅ بهطور خلاصه، این هفت گام میتواند مسیر بهبود از تروما را نشان دهد:
- 1️⃣ پذیرش تجربه: باور کنید که آسیب دیدهاید و انکار نکنید.
- 2️⃣ شناسایی احساسات: بدانید چه احساسی دارید (ترس، خشم، اندوه و…).
- 3️⃣ صحبت دربارهی تروما: بیان آن نزد یک فرد مورد اعتماد یا درمانگر.
- 4️⃣ بازنگری شناختی: تغییر برداشتهای منفی در مورد خود و دنیا.
- 5️⃣ یادگیری مهارتهای مقابلهای: مانند تنفس عمیق، مدیتیشن، سرگرمی.
- 6️⃣ تقویت ارتباطات انسانی: بازگشت به اجتماع، خانواده و گروههای حمایتی.
- 7️⃣ بازسازی هدف و معنا: تعریف دوبارهای از زندگی پس از تروما.